سکوت صبح

وبلگ شخصی صادق داوری

سکوت صبح

وبلگ شخصی صادق داوری

داستان پرواز در اسمانها

داستان پرواز در اسمانها



ردی که خیال می کرد دانشمند است و در نجوم تبحری دارد یک روز رو به ملا کرد و گفت:


خجالت نمی کشی خود را مسخره مردم نموده ای و همه تو را دست می اندازند در صورتیکه من دانشمند هستم و هر شب در آفاق و انفس سیر می کنم.


ملا گفت : ایا در این سفرها چیز نرمی به صورتت نخورده است؟


دانشمند گفت :اتقاقا چرا؟


ملا با تمسخر پاسخ داد: درست است همان چیز نرم دم الاغ من بوده است!

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد